یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

قبل از تولد

فردا قرار است برای پسرک کوچولوی یکسال و  دو هفته ای امان تولد ی کوچک در  آتلیه بگیریم..دلم میخواهد خد ارا بغل کنم و بابت داشتن تو ببوسمش..من بارها خدایم را بوسیده ام یونا جان..تو هم روزی  درکش  میکنی ولی  میدانم بیشتر  از  من و این روزهای  من...  

وقتی به من مادر  گفتی  آن هم روز  مادر ..بهترین هدیه ات را به من دادی... 

وقتی سرت را روی سینه ام میگذاری تا برایت شعر  بخوانم..وقتی با دست های  کوچکت روی  لپ هایم میزنی تا باز برایت بادشان کنم..وقتی  دهانت جستجو میکند مادر بودن مرا...وقتی  نفس هایت را میشنوم درست در چند سانتیمتری  صورتم ....میفهمم دوستت داشته ام از  زمان ها پیش از آن که باشی...  

 

این روزها پسرکم  دلم میخواد کسی باشد تا همه حر فهایم را بگویم و او گوش کند....پدر  این روزها انقدر  با زندگی  دارد میجنگد که شب  ها فقط  میتوانم  غبار نبرد را از  صورتش با بوسه ای  کوچک بگیرم و بگذارم بیشتر  استراحت کند.دلم  دارد از  تنهایی نبودن های  این روزهایی که بیشتر  میخواهم کنارمان باشد  فشرده می شود.میدانم برای من و توست ..برای  سه نفری امان ..میدانم ..دلم به اندازه همه روزهای با هم بودنما ن برایش  تنگ می شود این روزها...عشق  من هست این مرد ..میدانی یونا... 

و چه خوب  که دوستی  صمیمی این روزها برایم گاهی  نوشته ای کوتاه میگذارد و دلم به بودنش  گرم می شود ...میدانی  خیلی دوستت دارد؟ خیلی. خدا کند بماند همیشه تا بزرگی  تو را ببیند و دست هایت را بگیرد و کمکت کند  بیاموزی  چیزهایی که من و پدر شاید  ندانیم از  زندگی...میدانم میتوانم به او اعتماد کنم.دستانش  پر از  محبت اند پسرکم.. 

فردا اگر از  این درد لعنتی  وقت نشناس  رها شوم روزی  خوب  با هم در  تولد دوستانه خواهیم داشت.و جمعه تولدت را با خانواده هایمان جشن میگیریم...میدانم که شاهزاده مهمانی آن شب  خواهی شد. 

دوستت دارم و ممنونم از  خدا برای  دادن تو به دستان من ..

نظرات 1 + ارسال نظر
مژگان چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

عزیز دلم
امیدوارم تا لان همه مشکلاتتون حل شده باشه و بیشتر وقت داشته باشین در کنار هم باشین. اما مطمئن باش که هیچ وقت تنها نیستی. ما همیشه به هم فکر می کنیم .حتی من که تو غربتم شماها رو دارم؟ مگه نه؟
عشق آن نیست که کنارش باشی
عشق آن است که به یادش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد