یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یلدای 89

 پسرک  یک سال و نیمه من

امشب دومین یلدای زندگی  توست... 

امیدوارم زندگی ات آنقدر بلند باشد که یلداهای بیشتر و بیشتری را ببینی... نازنینم..دلم می خواهد آن یلدا..آن زمان که چشم هایت عاشقانه به  زنی نگاه می کند..آن زمان که دانه های  انار رابین لب هایش  می گذاری و به چشم هایش  میخندی ..آن زمان که آنقدر  گرم شده ای  از حضورش که  زمستان آب  می شود روبرویت ..آن زمان دلم می خواهد یادت باشد این ها همه شانه های آدم را سنگین می کند.این  که بدانی  آدم یا آدم هایی  هستند که دلشان به حضور تو گرم است..این که بدانی شب هایی طولانی چشم هایی  منتظر  تو خواهند ماند..این که بدانی  دست های  تو قرار است گرمی بخش یک زمستان و چندین زمستان آدم های  دیگر باشد..این ها مسئولیت است..عاشق شدن آسان است عزیزکم اما وقتی شدی  عشق  یک آدم..وقتی  شدی رویاهای یک آدم...وقتی  دلش را داد به تو و دلت گره خورد به دلش ...نمی توانی  آسان بگذاری و بگذری ..یادت باشد  از  نظر  من...عشق زمانی واقعی است که تو بپذیری شیرینی اش را با همه چیزهایی که روی  شانه هایت می گذارد..یادت باشد  تعهداگر دادی  پایش بایستی ..از آن عاشق پیشه هایی  نشوی که هی نقش  عوض  می کنند و ماهرانه یلدای دخترکان را هیچ وقت به بهار  نمی رسانند..یادت باشد  انار..فقط  دانه هایی  سرخرنگ و شیرین نیست که در  دهان بگذاری ..دانه دانه حرف هایی که به او می زنی ..دانه دانه اشک هایی که از سر دلتنگی می ریزد ..دانه دانه  کلماتی که در  گوشش  می گویی میپیچد و می شود انار دانه هایی که در  دهانش  می گذاری ..یادت باشد حرمت حافظ را همیشه نگاه داری ...دلت را به دست های  حافظ بدهی و  دست های مهربانش را به دست بگیری و نیت کنی..یادت باشد عزیزکم  امشب شبی است طولانی و از  این شب های  طولانی و سرد و تاریک پیش روی  همه ماخواهد بود در  زندگی..یادت باشد شب هر چقدر  تاریک و بلندباشد محال است آفتاب  را نبینی مگر اینکه همه پرده ها را کشیده باشی و خودت نخواهی ..وگرنه آفتاب  آنقدر  سخاوتمند است که هیچ تاریکی  روبرویش  تاب نمی آورد.. و بهار آنچنان  دست یافتنی که بعید است زمستن قصد ماندن کند و همه روزهای آدم سرد و برفی باشد... 

 

امشب ..من..تو...پدر .و خانواده هایمان در  منزل مادر و پدر  من جمع خواهیم بود..آرزو میکنم یلداهای  تو در  تنهایی  نگذرد..گوشه اتاقی سرد  یا کنج کافه ای  تاریک ..آرزو میکنم شب های  تنهاییت طولانی نشود و به روزهای با هم بودن پیوند بخورد ...من حسرت نگاه عاشقانه و دست های  گرم..حسرت با هم بودن و  از  هم گفتن..حسرت  آارمش را ندارم..آرزو میکنم تو نیز همیشه آنقدر مهربان باشی که یلداهایت خالی از  دوست نباشد و  چراغ خانه ات  همیشه روشن از  مهر بماند.   

 

بین چگونه قناری ز شوق می لرزد  

نترس از شب یلدا  

بهار آمدنی است