یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

دو سال با هم

جالب  است..روزی  که شروع به نوشتن این وبلاگ کردم برای  پسرکم..همان روزی شد که در  ماهی گرم به دنیایم آمد...  28 امین روز  ماه

امروز  این وبلاگ دو ساله شد ... 

صاحبش  انشالله دویست ساله شود و تنش  سالم و دلش  شاد بماند در این روزگار 

پایان شانزده ماهگی

چند روز  دیگر ..28 آبان 89 که برسد دنیای تو هم وارد هفدهمین ماه خود می شود... برایت می خواهم بنویسم این روزهایت را تا زمانه از یادم نبرد چه روزها داشتم با تو...(مادر من هم همین قدر تلاش  می کرد یادش  نرود یا به حافظه اش  ایمان داشت...؟) 

 

دو  دو  ( همان قورقوری  سبز مورد علاقه اش..هدیه عمو کیا...) 

وقتی  دو دو را بغلت میگیری و برایش لا..لا می خوانی چشم هایت خوابشان می گیرد انگار و بعد وقتی  من را می بینی که نگاهت می کنم بازی مان را شروع میکنی..لا لا ...لا لا ..و بعد  انگار  دو دو برق  داشت باشد  می اندازی  اش  کنار و میخندی و  من دو دو را ناز  میکنم و تو سریع برش  می گردانی به آغوشت ....این بازی با هر  وسیله ای  در  خانه من جمله میز های  کوچک که این روزهای  ماشین های  تو شده اند هم انجام می شود... 

 پ   ( و گاهی پو )  توپ

با    بازش  کن ... 

پا   1-کفشم را پایم کن مامی.... 2-جوراب ....3-به توپم پا میزنم..نگاه کن ...    

دا ( داغ) 

اوفففف ( داغ )

آب      

ددر  (بیرون)   

در

حما (با تشدید روی  میم)  ( حمام )  

بابا ایییییییییییییی 

 ما آآنننننننننننننی  

ای سیه ؟ ( این چیه؟)  

نعععععععع

بده 

بیا 

تووو...تووو. (طوطی رنگی اقای  املاکی) 

نیسسسسس 

کوجا ؟   

آب بیده 

تا  (افتاد)  

ما (وقتی  غذا  می خواهد .نه خوراکی دیگر..فقط غذا..)   

صدای حیوانات : بع بع...اییییییییی(صدای  اسب)  ....هاپ هاپ ...  اوم اوم   (صدای  گربه!!)  

 زبان پانتومیم: یونا، صدای  جارو برقی  چیه؟       اووووووووووووووو 

ماشین لباسشویی  چی ؟ با انگشت اشاره در هوا دایره ای رسم می کند یعنی  می چرخد و باز هم صدای  اووووووووووووو 

صدای  دریل  چیه مامانی ؟ انگشت اشاره در  هوا بطور  مستقیم مثلا وارد سوراخ یا دیواری  می شود  اوووووووووووو  

 پسرک بیشتر اوقات بغل مامانی  در آشپزخانه  ناظر  آشپزی  می باشد. اسامی  مواد اولیه و  این چیه اون چیه را ماما با حوصله پاسخ می دهد و مراحل پخت غذا را هم !!  چه عالی  اگر  عاشق  آشپزی شود و از طعم زندگی  سرشار ...

 

دیشب یک شلوار  گرم و زیبای  پاییزی خرید ماما برایت...دوستش  داشتی ..چشم هایت می گفت این را ..و راستی  خوسحالم که پسرک تخم مرغ می خورد بلاخره..آن هم سفیده هایش را باید برش های  مکعبی بزنم بگذارم کف دستم تو بیایی برداری و در  حال فرار بخوری  و برگردی و به من بخندی... 

فعل معکوس هم که تا دلت بخواهد ...یونا نخور این را ...بلافاصله در دهانت است..خوب  می شود چیز به خوردت داد و ادای بازی  در اورد...