یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

استقبال

عزیزکم امروز مامانی و بابایی بر میگردن از سفر  

کلی  کار دارم برای  انجام و  بهت قول میدم مثل دو شب  پیش به زودی  باز  هم ببرمت خونه زن عمو جون با پسر  عموی  کوچولوی  خوشگلت قهقهه بزنی و مست از  بازی بشی و من دنبال دوتاییتون کنم و بشم گرگ ناقلا و دو تا ببعی سفید خوشگل از  دستم فرار  کنن و برن توی  چادرشون... 

خنده هات توی  گوشم میپیچه و لبریز  میشم از بوی  زندگی...