یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

در استانه سه سالگی

 پسرک دو سال و 11 ماهه من  سلام 

 

اخه من چکارت کنم وقتی این طوری بامزه میگی : 

تخ موموخ 

اغاله 

کغاله قار قار کرد ! 

فافا 

شغول شده چقدر!!  

 

  شب های  من وتو  پر شده از بوی :

قصه ماهی و البالو .. 

 شعر پای  اسماعیل خوب شده که تقریبا تمام کتاب رو از  حفظ  هستی و به زیبایی  می خونی : دست امام زمان ..هست رو سر یعیان ..امام مهربونم..دوسم داری  میدونم 

هر  دردی  میشه درمان..به دست صاحب  زمان ...و بابایی  وقتی برات جایزه میگیره میگه از  طرف امام زمان هست .. این دو تا شخصیت دوست داشتنی (فرشته مهربون و امام زمان) همیشه تشویقت می کنند برای  تلاشت برای  خوب  بودن...خوب بودنی که در  قالب  دستورهای  من و بابایی  نیست و واقعا برای  خودش ارزش داره به عنوان خوب بودن های  کلی ....  

 

شنگول و منگول  

پیرمرد خار کن 

قصه حضرت یوسف  

موش کوچولو و باد پوووووف  پووووفی   

ماه پیشونی  

گاو شکم گنده و هواپیما سواری  اش  

 

 

وقتی  ازت کمک میخوام و با شیطونی  میری یک چیزی بر میداری و با لحن کاملا طبیعی!! و گردن یک وری  میگی  خب  دستم بنده !!! میبینی که مامانی جون.... 

 

تو رو ..این روزهت ر...هوای  نفس هات ر..میبلعم این روزها  

بمانی  ماندگار  از  ما 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد