عزیز دلم.
امروز 6 7 8 9 پشت سر هم قرار میگیرند..شش مهر 1389 . میبینی ؟ و ساعت نزدیک 1 23 45 است یعنی ساعت یک و بیست و سه دقیقه و چهل و پنج ثانیه...اتفاق جالبی است ..میدانم دفعه بعد من نیستم ..بابایی نیست و تو هم شاید نباشی که امیدوارم باشی آن موقع هم..
فقط نوشتم تابدانم روزها مثل بادی پیچیده در بر گ های پاییز این روزهای کودکی و شیرین تو را از من دور میکنند.....
دوستت د ارم ...
مهمانی ..چشم های ماما....چشم های تو...
دیگر بر نخواهد گشت .مطمئن باش.
sghسلام امید وارم همیشه با پسر کوچولوتنو بخندین حتی 123456789 صد ساله دیگه
به نام مهربون عالم
سلام
از خدا میخوام نی نی کوچولوی شما از بهترین انسانهای عالم باشه و همیشه باهاش شاد باشین.
به وبلاگم سر بزنین. خوشحال میشم. میخوام نظرتون رو راجع به سوالهایی که پرسیدم بدونم.
در پناه خدای بزرگ و مهربون شاد و موفق و سلامت باشین. شما و اون کوچولوی نازنین و همسر عزیزتون.
ببخشید تو قبلی یادم رفت آNرس وبلاگ رو بزارم. اینم آدرسم
http://1w1p.blogsky.com
سلاااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممم
وااااااااااااااااااااااااااااااای تو همون صمیمی.....همون وبلاگ منو و شوهرم.........
باورم نمیشه.....خیلی اتفاقی پیدات کردم
می خوام تا صبح کل این وبت رو بخونم....مث دو تا وب قلبیت که آرشیو هرکدومشون رو 4 بار خوندم
یه جورایی درگیرم کردی با شخصیت جالب و پیچیدت
من تو وبلاگت خواننده ی خاموش بودم .....ولی دیوونه ی قلم عجیبت
پایدار باشی در کنار یونای مهربون و نازنینت
دنیا رو برای یونا کوچولو سبزه سبزه آرزو می کنم......
در آغوش خدا باشی......