یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

یونای کوچک ما

برای پسرکم مینویسم تا یادم بماند چه حس شیرینی را تجربه کردم.

۱۳ ماهگی گل پسرکم

امروز  ۲۹ تیر  ماه ۸۹   یک سال و یک ماه در  کنار  هم ..سه نفری ..  

خیلی  روزهای  زیبایی  است ..کنجکاوی  های  تو ..حرف زدن های  کلمه ای  تو ..چشم هایت وقتی  حریر  خواب روی آن ها می افتد..دست های نرم و کوچکت ..مژه های  مشکی و بلندت ..دوست داشتنی  تر  میشوی ... 

۲۵ تیر  جمعه شب   با تو عزیز دلم و بابایی  رفتیم منزل  عمو کیای  عزیز . حسابی به تو خوش  گذشت ..داخل آشپزخانه روی  سنگ ها برای  خودت باز ی میکردی و با چشم هایت میگفتی  دوست داری  کنارت باشیم..مامان قورقوری ات را هم بردیم با خودمان که خانه تنها نماند و دلش برایت تنگ نشود.آخ که وقتی  چشم هایت از  خواب روی  هم می افتاد و مشتاقانه نگهشان میداشتی  تا خواب  نبرتت..دوست داشتم ساعت ها در آغوشت بگیرم و بگویم  مال منی..مال منی... 

 

  

مینویسم تا یادم نرود :   

چهار دندان بالا و چهار دندان پایین داری و دو دندان دیگر بعد از نیش سمت راست جوانه زده اند مثل غنچه های کوچک..

واین روزها این گونه برایمان حرف میزنی شیرینم:

ماما
مام
مم  ( می می)
به به
با  (اب  خوردن)
با  ( آب بازی  در  حمام)
با  (مخفف هبا)  یعنی هواپیما وقتی تو آسمون نشون میدی بهمون
بابا
دد
 دادا  یعنی  دایی
نانا  یعنی  خاله  
بوووووو  ( چیه؟) وقتی  تعجب  میکنه
پ   یعنی  توپ 
پ   موقع کلاغ پر   گنجشک پر ( یعنی  پر)  
 

یونای من این شعر را از طرف  عمو ک  برای  تو مینویسم ...یادش بگیر و فراموشش نکن در  زندگی ..  

نگاه بکن به آنجا  

به آن دور و به آن دور  

ببین ستاره شده  

سوار قایق  نور 

کلاغ پر  

گنجشک پر  

کبوتر از قفس پر 

غصه ها از  دلم پر 

 

الهی هیچ وقت غصه ای  نباشد در  دلت که نیاز به پر داشته باشد   

الهی هیچ وقت ستاره هایت دور نشوند از  اسمان روشنت 

الهی نگاهت هم اینجا باشد هم دورها را ببیند 

و کبوتر دلت همیشه ازاد باشد به هر کجا که میخواهد برود و اسیر  چیزی نباشد  عزیزکم. 

دلت بی  غصه  

اسمانت روشن  

و همه کبوترهای سپید دنیا در  خواب هایت 

 

ولی  چشمانت را چگونه ترجمه کنم وقتی  به من گاه میکنند؟ کلمات در  عمق آن چشمان سیاه  آرام خوابیده اند وقتی نگاه میکنم ...نوازش سرانگشتانت وقتی  روی  موهایم میکشی را پس چه بنامم؟ خنده هایت ..شادی کردن هایت .این ها  را چگونه معنا کنم ..من میدانم ولی این کاغذ نیمداند.این صفحه نیفهمد مگر  خودت را تنگ در آغوش بگیرد تا بوی نرمت را در حافظه زمان ثبت کند..بگذار بویت اینجا بماند پسرکم .. همان طور که روی  ملافه های سپید گلدار  ماند...تنم بویت را میخواهد..کاش بودی ..کاش بودی. 

نظرات 1 + ارسال نظر
بیکار همیشگی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

دل همتون بی غصه / لباتون تا ابد شاد و تنتون همیشه سلامت عزیزای من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد